دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  دیوان حافظ - یارم چو قدح به دست گیرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پالئوژن

(لِ ئُ ژِ) (اِ.) [ فر. ] نیمه اول دوران سوم زمین شناسی که خود به دو دوره کوچک تر به نام ائوسن و الیگوسن تقسیم می‌شود. در این دوره زمین انقلابات کوه زایی بسیار داشته و اکثر کوه‌های فعلی زمین مربوط به این دوره هستند. همچنین بقایای فسیل شده پستانداران در ته نشست‌های این دوره به فراوانی دیده می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید