دیوان حافظ – چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد





  دیوان حافظ - به آب روشن می عارفی طهارت کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای که می‌گویی مشو دیوانه زلفش بگو
تا نجنباند نسیم صبحدم، زنجیر ما
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پژوهش

(پِ یا پَ هِ)(اِمص.)
۱- جست و جو، تحقیق.
۲- تحقیقات علمی و بازخواست.
۳- مؤاخذه.
۴- خبر، خبر داشتن.

پژوهنده

(پِ یا پَ هَ دِ) (ص فا.)
۱- جست و جو کننده.
۲- کارآگاه، خبرچین.
۳- خردمند، دانا.

پژوهیدن

(پِ دَ) [ په. ] (مص ل.)
۱- جست و جو کردن.
۲- بازپرسیدن.
۳- خواستن، طلب کردن.

پژوژ

(پَ) (اِ.) اصرار، الحاح.

پژوین

(پَ) (ص.) چرکین، پلید.

پک

(~.) (ص.)
۱- بی هنر.
۲- خودپسند.
۳- پله، پله‌های نردبان.

پک

(پُ) (اِ.) (عا.)
۱- یک بار کشیدن سیگار و چپق.
۲- برجستن و فروجستن.

پک

(~.) (اِ.)
۱- گنده و درشت.
۲- جامه سخت و درشت.

پک

(پِ) (اِ.) بند انگشت دست یا پا.

پک

(پَ) (اِ.) وزغ، قورباغه.

پک و پوز

(پَ کُ پُ) (اِمر.) (عا.)
۱- ریخت، شکل، هیأت ظاهری، وجنات (زشت)، بد پک وپوز.
۲- دهان و اطراف آن.

پک وپهلو

(پَ کُ پَ) (اِمر.) سینه و قسمت راست و چپ آن.

پکر

(پَ کَ) (ص.) (عا.) افسرده، نومید.

پکمز

(پَ مَ) (اِ.)
۱- دوشاب، شیره، دبس.
۲- شراب.

پکن

(پَ کَ) (اِ.) نک ارزن.

پکند

(پَ کَ) (اِ.) نان، خبز.

پکنه

(پَ نَ یا نِ) (ص.) مردم فربه کوتاه بالا، خپله.

پکول

(پَ) (اِ.) تالاری باشد که بر بالا خانه سازند.

پکوک

(پَ) (اِ.)
۱- پتک آهنگران.
۲- نرده جلو ایوان.

پکیج

(پَ کِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- دستگاهی برای تولید آب گرم.
۲- بسته نرم افزاری کامپیوتر.


دیدگاهتان را بنویسید