دیوان حافظ – نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بُوَد گر محکِ تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هر که در او غَش باشد

خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رُخ که به خونآبه مُنَقَّش باشد

ناز‌پروردِ تَنَعُّم نبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد

غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد

دلق و سجادهٔ حافظ ببَرَد باده‌فروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَه‌وَش باشد




  دیوان حافظ - بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دردا و دریغا که دل از دست بدادم
واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

باروک

(رُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می‌شد.
۲- نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن ۱۶ میلادی که ویژگی‌های آن: تنوع در طراحی، تضاد و اختلاف بین قسمت‌های مختلف، فراوانی اشکال و در هم بودن شیوه ترکیب عناصر و... می‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید