دیوان حافظ – نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بُوَد گر محکِ تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هر که در او غَش باشد

خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رُخ که به خونآبه مُنَقَّش باشد

ناز‌پروردِ تَنَعُّم نبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد

غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد

دلق و سجادهٔ حافظ ببَرَد باده‌فروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَه‌وَش باشد




  دیوان حافظ - ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

انتقاش

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) نقش پذیرفتن، نگار بستن، ج. انتقاشات.

انتقاص

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) کم کردن. کم شمردن.
۲- (مص ل.) کم شدن، ناقص شدن.
۳- (اِمص.) کمی، نقصان.

انتقاض

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) شکستن.
۲- به هدر دادن، تباه نمودن.
۳- (مص ل.) تباه شدن.

انتقال

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) از جایی به جایی رفتن، کوچ کردن.
۲- (اِمص.) وا - گذاری، نقل مکان کردن.

انتقالی

(~.) [ ع - فا. ]
۱- (ص نسب.) منسوب به انتقال: چک‌های انتقالی.
۲- منتقل شده.
۳- (حامص.) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر.

انتقام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) کینه کشیدن.
۲- (اِمص.) خونخواهی، کینه توزی.

انتلکتوئل

(اَ نْ تِ لِ کْ تُ ئِ) [ فر. ] (ص.) روشنفکر.

انتماء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) خود را به کسی نسبت دادن.
۲- (اِمص.) منسوب شدن.

انتهاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) به پایان آمدن، به نهایت رسیدن.
۲- بازایستادن از کاری.
۳- آگهی رسیدن.
۴- (اِ.) پایان، آخر.

انتهاج

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) راه جستن، در راه روشن رفتن.
۲- (اِمص.) سلوک، روش.

انتهاز

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن.

انتهاض

(اَ تِ) [ ع. ] (مص ل.) ایستادن، برخاستن.

انتهاک

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ترنجیده و لاغر ساختن تب.
۲- زشت و آلوده شدن.
۳- (مص م.) دریدن پرده ناموس کسی.

انتکاث

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- برگشتن از حاجت خود به سوی دیگر.
۲- شکافتن.
۳- شکستن عهد، پاره شدن ریسمان.

انتکاس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) نگونسار شدن.

انتگرال

(اَ تِ) [ فر. ] (اِ.) روشی در ریاضی برای جست و جوی تابع‌هایی که دیفرانسیل آن‌ها معلوم است.

انتیاب

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) پیاپی آمدن.

انتیم

(اَ) [ انگ. ]
۱- درونی، ذاتی، محرمانه، صمیمی، دوست صمیمی.
۲- فهماندن، حالی کردن.

انثلام

(اِ ثِ) [ ع. ] (مص ل.) رخنه دار شدن.

انثناء

(اِ ثِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- دو تا شدن، دو تایی شدن.
۲- واگردیدن، باز گردیدن.


دیدگاهتان را بنویسید