دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بی‌رحمِ تو تقصیر نبود

منِ دیوانه چو زلفِ تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود

یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود

سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود

آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود




  دیوان حافظ - بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه‌بان دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بلوط

(بَ) [ په. ] (اِ.) درختی است تناور با برگ‌های شکافدار و گل‌های دراز و آویخته و زردرنگ. میوه اش بیضی شکل است و درون آن د انه‌ای قرار دارد که هم آن را بریان کرده می‌خورند و هم از آرد آن نان می‌پزند. چوبش سخت و محکم است، از آن در نجاری و ساختن قایق استفاده می‌شود. در تنه و شاخه‌های این درخت ماده‌ای به نام مازو وجود دارد که از آن در طب و داروسازی و نیز ساختن مرکب استفاده می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید