دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بی‌رحمِ تو تقصیر نبود

منِ دیوانه چو زلفِ تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود

یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟
که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود

سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود

نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست
خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَم
حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود

آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ حافظ بی تو
که بَرِ هیچ کَسَش حاجتِ تفسیر نبود




  دیوان حافظ - زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آن که سودا زده چشم تو بوده است منم
و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

باروک

(رُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می‌شد.
۲- نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن ۱۶ میلادی که ویژگی‌های آن: تنوع در طراحی، تضاد و اختلاف بین قسمت‌های مختلف، فراوانی اشکال و در هم بودن شیوه ترکیب عناصر و... می‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید