دیوان حافظ – ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را

ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَق‌فام را

گرچه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده دَردِه چند از این بادِ غرور
خاک بر سر، نفسِ نافرجام را

دودِ آهِ سینهٔ نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را

محرمِ رازِ دلِ شیدایِ خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سروِ سیم‌اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را




  دیوان حافظ - رواق منظر چشم من آشیانه توست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بازخوردن

(خُ دَ) (مص ل.) روبرو شدن، برخورد کردن.

بازداشت

(مص مر.)
۱- جلوگیری.
۲- توقیف، حبس.

بازداشتن

(تَ) (مص م.) منع کردن، توقیف کردن.

بازداشتگاه

(اِمر.) محلی که اشخاص توقیفی را موقتاً در آن زندانی کنند، زندان.

بازداشتی

(ص نسب.) منسوب به بازداشت، دستگیر شده، توقیف شده.

بازدانستن

(نِ تَ) (مص ل.) تشخیص دادن، از هم تمیز دادن.

بازدم

(دَ) (اِمر.) خارج کردن هوا از ریه.

بازده

(دِ) (اِمر.) نتیجه کار، راندمان.

بازدهی

(~.) (حامص. اِ.)
۱- توانایی نتیجه و محصول دادن.
۲- بازده (فیزیک).

بازدید

(مص مر.) دیدار کردن، دیدن.

بازرس

(رِ)(اِفا. اِمر.)کسی که مأمور رسیدگی به کارهای یک فرد یا یک مؤسسه و اداره‌است.

بازرسی

(~.) (حامص.) عمل بازرس، تفتیش.

بازرگان

(زَ) (اِمر.) بازارگان، تاجر.

بازسازی

(حامص.) دوباره ساختن آن چه از بین رفته یا خراب شده‌است و یا مطلوب و مناسب نیست.

بازغ

(زِ) [ ع. ] (ص.) روشن، تابان.

بازل

(زِ) [ ع. ] (اِ. ص.) شتر قوی. ج بوازل.

بازمان

(زْ)
۱- (اِ مص.) توقف، درنگ.
۲- (اِ.) مقدار ثابتی که برجای می‌ماند.

بازمانده

(دِ) (ص مف.)
۱- عقب مانده.
۲- وارث.

بازنده

(زَ دِ) (ص.)
۱- دارای باخت.
۲- شکست خورده، ناموفق، ناکام.

بازنشسته

(نِ شَ تِ) (اِمف.) کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یابه علل دیگراز کار برکنار شود واز حقوق بازنشستگی استفاده کند.


دیدگاهتان را بنویسید