دیوان حافظ – روشنی طلعت تو ماه ندارد

روشنی طلعت تو ماه ندارد

روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد

گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد

تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد

شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت
چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد

دیدم و آن چشمِ دلْ‌سیه که تو داری
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد

رَطلِ گرانم ده ای مریدِ خرابات
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد

خون خور و خامُش نشین که آن دلِ نازک
طاقتِ فریاد دادخواه ندارد

گو برو و آستین به خونِ جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد

نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت
کیست که او داغِ آن سیاه ندارد؟

حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب
کافرِ عشق ای صنم گناه ندارد






  شاهنامه فردوسی - گرفتن قارن دژ الانان را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از هر طرفی که گوش کردم
آواز سؤال حیرت آمد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پتانسیل

(پُ یِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- ظرفیت انجام کار، توانایی برای کار.
۲- کاری که میدان گرانسی یا میدان الکتروستاتیکی، با علامت مخالف، انجام می‌دهد تا واحد جرم یا واحد بار الکتریکی مثبت از نقطه مرجع تا نقطه مورد نظر جابه جا شود. (فره).

دیدگاهتان را بنویسید