دیوان حافظ – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد

غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد




  دیوان حافظ - شاهدان گر دلبری زین سان کنند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

درین محیط پر از خون، بهار عمر مرا
به جمع کردن دامن چو داغ لاله گذشت
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

برآمدن

(~. مَ دَ) (مص ل.)
۱- بالا آمدن.
۲- طلوع کردن.
۳- طول کشیدن.
۴- بالغ شدن.
۵- روا شدن.
۶- حاصل شدن
۷- گذشتن.
۸- توان مقابله و رویارویی داشتن.

دیدگاهتان را بنویسید