دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  دیوان حافظ - المنة لله که در میکده باز است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارتکاز

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) ثابت شدن. ؛~ بر قوس: کمان را بر زمین فرو برده ایستادن. ؛~عرق: برجستن رگ، پریدن رگ.

دیدگاهتان را بنویسید