دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - كشته شدن ايرج بر دست برادران‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پرده

(پَ دِ) (اِ.)
۱- پوشش، حجاب.
۲- پارچه‌ای که بر پنجره بیاویزند.
۳- نوا، گاه.
۴- هر یک از بخش‌های نمایش که با افتادن پرده، صحنه عوض می‌شود.
۵- مجازاً آن چه که مانع خوب دیدن یا شنیدن می‌شود.
۶- لایه نازکی از بافت‌ها که سطح اندام را می‌پوشاند.
۷- حجله.
۸- حرمسرا.

دیدگاهتان را بنویسید