دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم به نخجيرگاه‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پنجه

(پَ جِ) (اِ.)
۱- مخفف پنجاه.
۲- پنج انگشت با کف دست و پا باشد از انسان و حیوانات دیگر، پنج انگشت دست از مچ تا سر انگشتان.
۳- چنگال، جنگ، برثن، مخلب.
۴- پنج انگشت بدون کف دست.
۵- دست.
۶- صورت دستی که از طلا و نقره سازند و به مشاهد مقدس برای نیاز فرستند.
۷- گلوله‌های سنگ که دیدبانان برای جنگ نگاهدارند.
۸- سنگ منجنیق.
۹- سنگی که از کشتی به کشتی غنیم اندازند.
۱۰ - پنجه دزدیده.
۱۱ - ماهی.
۱۲ - دام و قلاب و شست ماهی.
۱۳ - قسمت زبرین دسته تار که گوشی بدان پیوندند.
۱۴ - واحدی برای شمارش هر مرحله ساز زدن است.
۱۵ - رقصی که جمعی دست یکدیگر را گیرند و با هم رقصند.

دیدگاهتان را بنویسید