دیوان حافظ – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟
خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟
گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او
گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت

گفته‌ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت

خوش خِرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور
دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت

گرچه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست
ای همه جایِ تو خوَش، پیشِ همه جا میرمت








  دیوان حافظ - مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ولیکن کی نمایی رخ به رندان
تو کز خورشید و مه آیینه داری
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پرده صفاهان

(~ صَ) (اِمر.) آهنگی است از موسیقی قدیم.

پرده طنبور

(~ طَ)(اِمر.) زه‌هایی بر دسته طنبور که با نهادن انگشت بر جای هر پرده، تغییراتی در آهنگ می‌دهند.

پرده عشاق

(~ عُ شّ) [ فا - ع. ] (اِمر.) آهنگی است از موسیقی قدیم.

پرده لیلی

(~ لِ) (اِمر.) از نواهای موسیقی قدیم.

پرده ماده

(~ دِ) از نواهای موسیقی قدیم.

پرده کرکره

(~. کِ کِ رِ) (اِمر.) وسیله‌ای از تیغه‌های نازک خم پذیر که به وسیله ریسمان‌هایی به هم متصل شده و به پنجره آویخته می‌شود و با کشیدن ریسمان‌ها می‌توان آن را باز و بسته کرد.

پردوش

(پَ) (ق مر.) پرشیب.

پردک

(پَ دَ) (اِ.) لغز، چیستان.

پردگی

(پَ دِ) (ص نسب.)
۱- راز، هر چیز پوشیده.
۲- مستور، زن و دختر باحجاب.
۳- حاجب.

پردگی گشتن

(پَ دِ. گَ تَ)(مص ل.)در حجاب شدن، پنهان شدن.

پردیس

(پَ) (اِ.) فردوس، بستان.

پررو

(ی)(پُ) (ص مر.)دریده، بی شرم. بی حیا.

پرز

(پُ) [ معر. ] (اِ.) = پرزه:
۱- خواب مخمل، فرش.
۲- چیزی شبیه کرک که روی میوه‌هایی مانند به و هلو وجود دارد.
۳- پرهای ریز کوتاه که بر بعضی مرغان روید.

پرزیدنت

(پِ دِ) [ انگ. ] (اِ.) رییس جمهور.

پرس

(پَ) (اِ.) پرده، حجاب.

پرس

(~.) [ فر. ] (اِ.) سهم غذا مخصوص یک نفر.

پرس

(پُ)
۱- (اِمص.) پرسیدن، پرسش.
۲- (اِفا.) در ترکیب به معنی پرسنده می‌آید: بازپرس، احوالپرس.

پرس

(پِ رِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاه فشار که در صنایع سنگین و سبک مورد استفاده فراوان دارد، منگنه (فره).
۲- خبرگزاری، مرکز تهیه و انتشار خبر.

پرسا

(پُ) (ص فا.) جویا، پرسنده.

پرسان

(~.) (ص فا.) نک پرسا.


دیدگاهتان را بنویسید