دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  شاهنامه فردوسی - پيروزى فريدون بر ضحاك و دست يافتن بر گنجهاى آن
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بالماسکه

(کِ) [ فر. ] (اِمر.) مجلس رقص که در آن با لباس مبدل و نقاب شرکت می‌کنند.

بالن

(لُ) (اِ.) از پستانداران دریایی با طول تا سی متر و وزن تا صدوپنجاه هزار کیلو گرم، وال.

بالنده

(لَ دِ) (ص فا.) نمو کننده، نشو و نما - کننده.

بالنسبه

(بِ نْ نِ بَ) [ ازع. ] (ق.) به طور نسبت و مقابله و قیاس.

بالنگ

(لَ) (اِ.) میوه‌ای از نوع مرکبات که پوست آن زبر و ضخیم و زرد رنگ است.

باله

(لِ) (اِ.)
۱- اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می‌رود.
۲- [ فر. ] نمایش توأم با موسیقی و رقص.

بالو

(اِ.) زگیل، آزخ.

بالوایه

(یِ) (اِ.) پرستو.

بالوعه

(عِ) [ ع. ] (اِ.) چاه، فاضل آب.

بالون

(لُ) [ فر. ] (اِ.) کره‌ای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و داخل آن را از گازهای سبک (سبک تر از هوا) پر کنند در نتیجه به آسمان صعود کند.

بالکانه

(نِ) (اِ.)
۱- پنجره فلزی.
۲- بام، بام بلند.

بالکن

(کُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ایوان. مهتابی.
۲- طبقه بالای تئاتر یا سینما.
۳- ایوان کوچک جلوی کاشانه، ایوانک (فره).

بالیدن

(دَ) (مص ل.)
۱- رشد و نمو کردن.
۲- فخر کردن.

بالیده

(دِ) (ص مف.) نمو کرده، رشد یافته.

بالین

[ په. ] (اِ.) بالش، بستر.

بالینی

(ص نسب.) (اِ.)
۱- منسوب به بالین.
۲- مطالعه ناخوشی‌های بیماران بستری و کلینیکی.

بالیه

(یِ) [ ع. ] (ص.) کهنه.

بام

(اِ.) صبح، پگاه.

بام

(اِ.) پوشش بالایی ساختمان.

بامبو

(اِ.) خیزران.


دیدگاهتان را بنویسید