دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پرار

(پِ) (ق.) نک پیرار.

پرازده

(پَ دَ یا دِ) [ معر. ] (اِ.) = فرزدق:
۱- گلوله‌ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند، چانه، چونه.
۲- تکه اضافی که از گلوله خمیر می‌گیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگتر باشد.
۳- آرد خشکی که ...

پراشیدن

(پَ دَ) (مص م.) پریشیدن.

پراشیده

(پَ دِ) (ص مف.)
۱- پریشان، پراکنده.
۲- برباد داده.
۳- بی خود گردیده.

پرافشاندن

(پَ. اَ دَ) (مص ل.) ترک کردن کاری به سبب ناتوانی از انجام آن.

پرافکندن

(~. اَ کَ دَ)(مص ل.)کنایه از: اظهار ناتوانی کردن.

پرافکنده

(~. اَ کَ دِ) (ص مف.) کنایه از: عاجز، ناتوان.

پرالک

(پَ لَ)
۱- (اِ.) فولاد جوهردار.
۲- تیغ و شمشیر جوهردار.

پرانتز

(پَ تِ) [ فر. ] (اِ.) نشانه‌ای است قوسی شکل () که برای نوشتن جمله معترضه و مانند آن به کار رود، هلال، قوس، کمان. (فره).

پرانداختن

(پَ. اَ تَ) (مص ل.) کنایه از: نشاط کردن.

پراندن

(پَ دَ) (مص م.)
۱- پرواز دادن.
۲- پرتاب کردن، افکندن.

پراندیشه شدن

(پُ. اَ ش ِ. شُ دَ) (مص ل.) اندیشناک شدن.

پراکوه

(پَ) (اِمر.) = براکوه: آن جای از کوه که عمیق است و آب به سوی آن سرازیر شود.

پراگماتیسم

(پِ) [ فر. ] (اِ.) فلسفه عملی، اصالت عمل، عمل گرایی.

پراگندن

(پَ گَ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- پاشیدن، پریشان کردن.
۲- پخش کردن.
۳- مشهور کردن.
۴- به هر سوی فرستادن.

پراگنده

(پَ گَ دِ) (ص مف.)
۱- غمگین، پریشان.
۲- تلف شده.
۳- گوناگون، متفرق.
۴- شیفته، شوریده.
۵- مشهور، معروف.

پراگنده دل

(~. دِ) (ص مر.) آن که دلی پراکنده دارد، پریشان خاطر، بی آرام.

پراگنده شدن

(~. شُ دَ)(مص ل.)
۱- پخش شدن، پاشیده شدن.
۲- متلاشی شدن.
۳- آواره شدن.
۴- نامنظم شدن.

پراگندگی

(پَ گَ دِ)(حامص.) پریشانی، تفرقه.

پراگنیدن

(پَ گَ دَ) (مص م.)
۱- گستردن، پخش شدن.
۲- سرپیچی کردن.


دیدگاهتان را بنویسید