دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - خوان هفتم كشتن رستم ديو سپيد را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می‌نچشید
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پاچنگ

(چَ) (اِمر.) پای افزار، کفش.

پاچه

(چِ) (اِمصغ.)
۱- ساق پا.
۲- از زانو تا سر سم پای گوسفند و گاو.
۳- خوراکی که از دست و پای گوسفند درست کنند.
۴- یکی از دو لنگه شلوار.
۵- لبه پایینی شلوار. ؛ ~ کسی را گرفتن بی جهت کسی را ...

پاچه خیزک

(~. زَ) (اِمر.)
۱- نوعی بازی با آتش.
۲- نوعی فشفه که به دور خود می‌چرخد، پاچه گزک، پاچه خزک.

پاچه ورمالیده

(~. وَ دِ) (ص مر.) (عا.)
۱- حقه باز.
۲- بی شرم.

پاچه گیر

(~.) (ص مر.) کنایه از: آدم مردم آزار و مزاحم.

پاچپله

(چَ لِ) (اِمر.) کفش، پای افزار.

پاچک

(چ َ) (اِمر.) پِهِن خشک شده گاو؛ تپاله.

پاچیدن

(دَ) (مص م.) (عا.)
۱- پاشیدن.
۲- ریختن.

پاچین

(اِمر.)۱ - بخش پایینی دیوار.
۲- دامن زنانه چین دار.

پاژخ

(ژَ) ( اِ.) مالش و آزار.

پاژنگ

(ژَ) (اِمر.) نک پاچنگ.

پاژه

(ژِ) (اِمر.)
۱- پاچه.
۲- ساقه.
۳- پاچنگ.

پاک

[ فر. ] ( اِ.)
۱- عید فصح، عیدی که یهودیان هر سال در چهاردهمین روز از نخستین ماه قمری به یاد خروج قوم بنی اسرائیل از مصر برپا دارند.
۲- عیدی که مسیحیان هر سال به یاد برخاستن مسیح از میان ...

پاک

[ په. ]
۱- (ص.) پاکیزه.
۲- ساده و بدون ترکیب.
۳- روشن، درخشان.
۴- بی گناه، پاکدامن.
۵- (ق.) تماماً، بالکُل.

پاک باختن

(تَ) (مص م.) پاکبازی کردن.

پاک باخته

(تِ) ( اِ.)
۱- کسی که همه پول خود را باخته‌است.
۲- کسی که همه چیز خود را از دست داده‌است.

پاک دامن

(مَ) (ص مر.) برخوردار از پاکدامنی، نداشتن وضع یا کیفیت رفتارهای زشت و ننگین.

پاک سازی

(حامص.)
۱- پاک کردن جایی.
۲- مجازاً: بیرون کردن یا بازنشسته کردن کارمند یا عضوی از یک موسسه.

پاک سرشت

(س ِ رِ) (ص مر.)پاک نهاد، پاک - طینت.

پاک نفس

(نَ فَ) [ فا - ع. ] (ص مر.) راستگوی.


دیدگاهتان را بنویسید