دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  شاهنامه فردوسی - داستان ضحاك با كاوه آهنگر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زبانه می‌زند، آتش درون من زبان
از آنکه دوست به غایت، زبون گرفت مرا
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیرار

(ق.) سال پیش از پارسال.

پیراستن

(تَ) (مص ل.)
۱- کم کردن و کاستن برای زیبا ساختن.
۲- آرایش کردن.
۳- صیقل دادن.

پیراسته

(تِ) [ په. ] (ص مف.) زیبا شده، خوش نما شده.

پیراشکی

(اِ.)
۱- نوعی خوراک به صورت خمیر نان که در آن گوشت، مربا یا سبزی گذارند.
۲- نوعی نان روغنی.

پیرامن

(مَ) (اِ.) نک پیرامون.

پیرامون

[ په. ] (اِ.)۱ - گرداگرد، حوالی.
۲- محیط.

پیرانه

(نِ) (ص ق.) مانند پیر.

پیرانه سر

(~. سَ) (ق مر.) هنگام پیری، در عهد پیری.

پیراهن

(هَ) [ په. ] (اِ.) تن پوش، لباس. ؛ ~عثمان کردن بهانه کردن، دستاویز قرار دادن. ؛~ بیشتر پاره کردن کنایه از: سن و تجربه بیشتر داشتن.

پیراهن خواب

(~. خا) (اِمر.) پیراهن گشاد و راحت برای هنگام خواب.

پیراپزشکی

(پِ زِ) (اِ.) هر یک از فنون و حرفه‌های مربوط به حفظ یا بازگرداندن سلامتی که معمولاً باید زیر نظر یا مشورت پزشک انجام گیرد مانند: فیزیوتراپی، گفتاردرمانی، کاردرمانی، پرتونگاری.

پیرایش

(یِ) (اِمص.)
۱- با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن.
۲- زینت کردن.

پیرایشگر

(یِ گَ) (ص.)
۱- سلمانی.
۲- دباغ.

پیراینده

(یَ دِ) (ص فا.)
۱- پیرایش دهنده.
۲- زینت دهنده.

پیرایه

(یِ) (اِ.) زیور، زینت.

پیرزا

(ص مف.)
۱- آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می‌باشد.
۲- کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید.

پیرند

(پِ رَ) (ص.) ضعیف، ناتوان.

پیرهن چاک

(هَ) (ص مر.) کنایه از: عاشق بی پروا.

پیرو

(پَ یا پِ رُ یا رَ) (ص فا.) پس رو، دنبال رو.

پیرو

(اِمصغ.) پیر کوچک اندام.


دیدگاهتان را بنویسید