دیوان حافظ – آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند

اول به بانگِ نای و نی، آرد به دل پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانه مِی، با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نومید نتْوان بود از او، باشد که دلداری کند

گفتم گره نَگْشوده‌ام، زان طُرِّه تا من بوده‌ام
گفتا مَنَش فرموده‌ام، تا با تو طَرّاری کند

پشمینه‌پوشِ تندخو، از عشق نشنیده‌است بو
از مَستیَش رمزی بگو، تا تَرکِ هشیاری کند

چون من گدایِ بی‌نشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کند؟

زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیّاری کند؟

شد لشکرِ غم بی عدد، از بخت می‌خواهم مدد
تا فخرِ دین عَبدُالصَّمَد، باشد که غمخواری کند

با چشمِ پُرنیرنگِ او، حافظ مکن آهنگِ او
کان طُرِّهٔ شبرنگِ او، بسیار طَرّاری کند



  شاهنامه فردوسی - كى‏ قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون نسایم دست برهم، کز شمار نقد عمر
زنگ افسوسی به دست بادپیما مانده است
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیرو

(اِ.) کیسه، کیسه پول.

پیروز

(ص.)
۱- مظفر، چیره.
۲- مبارک، خجسته.

پیروزه

(زِ) (اِ.)
۱- فیروزه.
۲- به رنگ فیروزه.

پیروزه فام

(~.) (ص مر.) به رنگ فیروزه.

پیروزی

(حامص.)
۱- ظفر، فتح.
۲- کامیابی، چیره گی.

پیروی

(پَ یا پِ رَ) (حامص.) پس روی، متابعت.

پیروی کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) اقتدا کردن، متابعت کردن.

پیرپاتال

(اِمر.) (عا.) پیر، فرتوت.

پیرچشمی

(چَ) (حامص.) عارضه‌ای که در نتیجه کار زیاد یا پیری در چشم ظاهر می‌گردد.

پیرکس

(رِ) [ فر. ] (اِ.) نام تجارتی برخی ظرف‌های شیشه‌ای پایدار در برابر گرما و مواد شیمیایی، شیشه نسوز.

پیری

(حامص.) سالخوردگی، کهنسالی.

پیزر

(زُ) (اِ.)
۱- گیاه باتلاقی.
۲- پوشال یا هر چیزی که با آن لای پالان را پر می‌کنند. ؛ ~لای پالان گذاشتن با تعریف و تمجید کسی را فریب دادن.

پیزری

(~.) (ص نسب.) سست، بی دوام.

پیزه

(پِ زِ یا زَ) (اِ.) = پیزی:
۱- شکم.
۲- (عا.) مقعد، مخرج.

پیزی

(اِ.) انتهای روده راست که به مقعد می‌رسد. ؛ ~ کاری را نداشتن جرئت یا عرضه انجام دادن کاری را نداشتن.

پیزی گشاد

(گُ) (ص مر.) تنبل، کاهل، راحت طلب.

پیس

۱ - (اِ.) نوعی بیماری پوستی که بر روی پوست لکه‌های سفید پیدا می‌شود.
۲- (ص.) ابرص، پیسه.

پیس

(یِ) [ فر. ] (اِ.) نمایشنامه.

پیست

[ فر. ] (اِ.) می‌دانی برای ورزش، رقص و غیره.

پیست

(اِ.) = پیس: شخص مبتلا به برص، ابرص، پیس.


دیدگاهتان را بنویسید